معنی به یکدیگر نزدیک شدن

حل جدول

به یکدیگر نزدیک شدن

تقارن


نزدیک شدن

تقریب

قرب

ادنا

اقتران

اِدنا

دنو

ادنا، اقتران

فرهنگ فارسی هوشیار

نزدیک شدن

(مصدر) قریب شدن بجوارکسی یاچیزی رفتن اقتراب: ازآنکه بدانستن نیکی وبدی به نیک نزدیک توان شد. یانزدیک کسی شدن. ‎ نزدیک او رفتن. ‎، نزداورفتن.

لغت نامه دهخدا

نزدیک شدن

نزدیک شدن. [ن َ ش ُ دَ] (مص مرکب) رسیدن. پیش آمدن. قریب شدن. (ناظم الاطباء). ولی. اقتراب. دنو. (ترجمان القرآن). تقرب. (تاج المصادر بیهقی). مقابل دور شدن:
نزدیک نمی شوی به صورت
وز دیده ٔ دل نمی شوی دور.
سعدی.
|| فرارسیدن:
چو بگذشت شب روز نزدیک شد
جهانجوی را چشم تاریک شد.
فردوسی.
چون حلقه در گوشم کند هر روز لطفش وعده ای
دیگر چو شب نزدیک شد چون زلف در پا می برد.
سعدی.
- نزدیک شد که، عن قریب. چیزی نمانده است که:
نزدیک شد که خانه ٔ صبرم شود خراب
رحمی نما وگرنه خراب است کار من.
؟
- نزدیک شدن با کسی، قرار گرفتن در فاصله ٔ کمی از او:
هم آورد با گیو نزدیک شد
جهان چون شب تیره تاریک شد.
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی).
- نزدیک شدن به...، در شرف ِ... واقع شدن:
چو نزدیک شد روز عمرش به شب
شنیدم که می گفت در زیر لب.
سعدی (بوستان).
|| هم بستر شدن. مقاربت کردن.


یکدیگر

یکدیگر. [ی َ / ی ِ گ َ] (ضمیر مبهم مرکب) یک و دیگر. (ناظم الاطباء). همدیگر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). این و آن. (ناظم الاطباء). یکدگر. همدگر. یکی و دیگری. با هم. (یادداشت مؤلف): دو مهتر... بسی رنج بر خاطرهای پاکیزه ٔ خویش نهادند تا چنان الفتی... به پای شد و آن یکدیگر را دیدار کردن بر در سمرقند. (تاریخ بیهقی). چنان داند که بزرگان... روزگار که با یکدیگر دوستی به سر برند...وفاق و ملاحظات را پیوسته گردانند. (تاریخ بیهقی).
ز آب روشن و از خاک تیره و آتش و باد
چهار گوهر و هر چار ضد یکدیگر.
ناصرخسرو.
و گر گویی که در معنی نیند اضداد یکدیگر
تفاوت از چه سان باشد میان صورت و اسما.
ناصرخسرو.
طبایع چون بدانستی سوءالم را جوابی گو
چرا ضدان یکدیگر مراد یکدگر دارد.
ناصرخسرو.
پروین چو هفت خواهر دایم
بنشسته اند پهلوی یکدیگر.
ناصرخسرو.
ماده چیزی است فرازهم آورده از چهار مایه ٔ با یکدیگر ناسازنده یعنی هرگاه که هر چهار مایه از دیگر جدا باشد فعل و طبع و جایگاه هریک دیگر باشد و از یکدیگر گریزان باشند و یکدیگر را تباه کننده بوند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
به دو چیزش همی امسال دولت تهنیت گوید
که هر دو در صفت هستند زیباتر ز یکدیگر.
امیرمعزی.
هر بدو نیکی که در این محضرند
رنگ پذیرنده ٔ یکدیگرند.
نظامی.
به غمخوارگی یکدگر غم خوریم
به شادی همان یار یکدیگریم.
نظامی.
راهروان کز پس یکدیگرند
طایفه از طایفه زیرکترند.
نظامی.
- از یکدیگر، از هم. (ناظم الاطباء): به هر منزلی که رسیدند حاجبی رسید با یکهزار سوار و لباسهای ایشان از یکدیگر بهتر بود. (قصص الانبیاء ص 85).
- با یکدیگر، با هم. (از ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف). به یکدیگر. به هم. (یادداشت مؤلف):
ایمنی و بیم دنیا هر دو با یکدیگرند
ریگ آموی است بیم و ایمنی رود قرب.
ناصرخسرو.
- به یکدیگر، درهم. باهم. آمیخته:
چنان دین و شاهی به یکدیگرند
تو گویی که در زیر یک چادرند.
فردوسی.
- در یکدیگر، در هم. (ناظم الاطباء).
- همچون یکدیگر، چون یکدیگر. مانند هم. مثل هم. شبیه به هم: چنانکه بر مزاج و ترکیب همچون یکدیگرند بیماریهای هریک همچون بیماریهای دیگر است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
و رجوع به یکدگر شود.

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

نزدیک شدن

اقبل، اقترب منه، حافه، قرب، نظره

فارسی به آلمانی

نزدیک شدن

Beipflichten, Zustimmen, Bei, Nahe

معادل ابجد

به یکدیگر نزدیک شدن

716

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری